هلیاهلیا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

هلیا آوای زندگی

تولد امام رضا

    تکان تکان می خورد حس بی زبان قلم . تکه تکه خال می کوبد برقامت واژه های قلم . قلم امشب کوتاه  می نویسد؟ یا قامت واژه ها تا ثامن الحجج نمی رسد ؟! میان صحن چلچله ها رها شده ام . چیست  این صدا که مرا میان اشاره ها خرابه می کند . کرورکرور التماس نقره ای حک می شود روی پنجره های  کبوتری اش . وصله که می زنند این گریه ها را به ضریح پیکرش ، قطره های چکیده را او ضمانت می  کند . دخیل پنجره هایش روح امن یجیب تمام پنجره هاست . گفتنی ها را گفته ام . نگفته هایم در پس زبان بی هنرم می ماند وبه فسیل عقده ها لبخند می زند . آقا توکه راه می روی روی  آواز حنجره ها ، قفل نگفته ها باز می شود . ورق بزن حلقوم ...
6 مهر 1391

بدون عنوان

  حدود دو ماه پيش  با مامان پارسا تصميم گرفتيم براي باز شدن   زبونتون تخم كبوتر بگيريم يه روزي از اون  روزها مامان پارسا با كلي تخم كبوتر وارد خونه شد از همون روز شروع كرديم  يه روز در ميون   صبحانه واستون درست كنيم شما هم پايه بوديد خيلي دوست داشتيد  ما فكر كرديم يه ماه نشده مثل  بلبل شروع به حرف زدن مي كنيد ولي هنوز كه هنوزه زبوناتون باز نشده  اخه دوست دارم باهام حرف بزني اون صداي نازتو بشنوم دختر بجنب دلم اب شد البته موقعه اي كه مي  خواي باهام حرف بزني با اشاره ميگي بعضي وقتها كه متوجه نميشم تمام سعي خودتو ميكني تا متوجه بش...
4 مهر 1391
1